چون امروز وارد کلیسا شدم، پروردگار ما عیسی گفت: «والنتینای من، میخواهی با من به اتاق فوقانی بری؟ میخواهم تو را در کنارم داشته باشم. دوباره ببینی که چقدر برای بشریت رنج کشیدهام. و وقتی نزدیک من هستی، مرا آرام میکنی چون بسیار رنجورم.»
چون این کلمات نرم پروردگار ما را شنیدم، اشکها فوراً از چهرهم جاری شد و هیچ کشویی پیدا نکردم.
گفت: «تو برای قداس مقدس بازخواهی گشت تا مرا دریافت کنی.»
ناگهان خود را در حضور پروردگار ما در اتاق فوقانی هنگام قداس مقدس یافتم. اتاق فوقانی بسیار تنگی و کوچک است، فقط با یک صندلی و یک تخت خواب.
از دیدن رنجور بودن پروردگار من غرق شدم.
پرسید: «ای عیسی مسیح، اما تو در هر کلیسایی میرنجی؟»
«به ویژه در قداس عالی. معمولاً در قداس معمولی من در بالای مذبح در کلیسا حاضر هستم,» گفت.
گفت: «اما ببین چطور به تو میخوانند و تسبیح میگویند.» صدای زیبایی از خواندن گروه کر کلیسا زیر را شنیدم.
پاسخ داد: «بله، اما گاهی فقط کلمات هستند — آنها حقیقتاً نمی�جاندن. لیکن عشق من بسیار بزرگ است. میخواهم جان شما را نجات دهم، میخواهم به شما بگویم چقدر همهتان را دوست دارم، که خودم را برای صلیب کردن و انجام آنچه باید کردم — فقط تا شما را نجات دهیم.»
«چرا مردم مرا قبال نمی�جاندن؟» پرسید.
پاسخ داد: «زیراکه ای پروردگار، آنها از تو خبر ندارند. فهمیدهاندهاند.»
پروردگار ما بر صلیب مقدس ظاهر شد. او رنج و مصلوب شدن را روی مذبح تجدید میکند. این قداس قربانی است.